ایران فوتبال مارکت - یوگوسلاوی با کسب 14 امتیاز، صدرنشین گروه خود شده و درحالی که یکی از طلایی ترین نسلهای این کشور، آماده حضوری پر قدرت در تورنمنت نهایی پس از یک دوره غیبت میشد، فرایند بالکانیزاسیون کم کم درحال تکمیل شدن بود. با فروپاشی تدریجی جبهه شرق، بخصوص تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و اتحاد دوباره آلمان، آینده مطلوبی برای دیگر کشور کمونیستی یعنی یوگسلاوی در تصور نمیگنجید؛ به خصوص آنکه پس از یک دوره بحرانهای سیاسی و اقتصادی، جنگهای سختی بین قومیتهای متفاوت در بالکان صورت گرفته بود؛ جنگهایی که در درجه اول بوسنی و هرزگوین، مناطق همسایه کرواسی و چند سال بعد کوزوو را تحت تأثیر قرار داد.
مرزهایی برای اتحاد در امتداد نفرت نژادی
پس از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم، یوگسلاو به عنوان فدراسیون ۶ جمهوری با مرزهایی که در امتداد خطوط قومی و تاریخی ترسیم شده بود، تشکیل شد. بوسنی و هرزگووین، کرواسی، مقدونیه، مونته نگرو، صربستان و اسلوونی. علاوه بر این، ۲ استان خود مختار به نامهای وویوودینا و کوزوو هم در صربستان تأسیس شدند. هر یک از جمهوریها، شعبه مخصوص خود را در حزب اتحادیه کمونیستهای یوگسلاوی و نخبگان حاکم داشتند و هرگونه تنش در سطح فدرال، برطرف میشد.
این کشور اروپایی تا دهه 80، تحت حاکمیت دیکتاتوری، یک دوره رشد اقتصادی قوی و ثبات نسبی سیاسی را تجربه کرد اما پس از مرگ رهبر این کشور «یوسیپ بروز تیتو» در سال 1980، سیستم ضعیف دولت فدرال نتوانست از پس مقابله با افزایش دردسرهای اقتصادی و سیاسی برآید. آلبانیاییهای کوزوو، خواستار اعطای وضعیت جمهوری خود مختار به این استان شده بودند. تنشهای قومی بین آلبانیاییها و صربهای کوزوو در تمام طول دهه، روز به روز افزایش یافت و منجر به رشد مخالفت صربها با خود مختاری استانها و سیستم ناکارآمد فدرال در سراسر یوگسلاوی شد.
ملیگرایی، اگر یک ماه دیرتر شعله میکشید...
این مهم، مانعی بزرگ برای منافع صربها تلقی میشد. در سال 1987، اسلوبودان میلوسویچ در صربستان به قدرت رسید و با تکیه بر پوپولیسم، کنترل کوزوو، وویوودینا و مونته نگرو را بدست آورد تا حمایت بالایی از صربها را برای سیاستهای تمرکز گرایانهاش داشته باشد. میلوسویچ با مخالفت رهبران احزاب جمهوریهای غربی اسلوونی و کرواسی روبه رو شد اما در طول سال 1990، سوسیالیستها قدرت را در اولین انتخابات چند حزبی سراسری، به احزاب جدایی طلب تسلیم کردند؛ به جز در صربستان و مونته نگرو؛ جایی که میلوسویچ و متحدانش پیروز شدند.
شعارهای ملی گرایانه آنها از هر طرف به گوش میرسید. بین ژوئن 1991 تا آوریل 1992، ۴ جمهوری، استقلال خودشان را اعلام کردند و فقط صربستان و مونته نگرو، فدراسیون باقی ماندند. اما وضعیت صربها در خارج از صربستان و مونته نگرو و کرواتهای خارج از کرواسی، همچنان حل نشده باقی ماند. پس از یک رشته حوادث بین اقوام مختلف، جنگهای یوگسلاوی، ابتدا در کرواسی و سپس به شدت بیشتر در بوسنی و هرزگووین آغاز شد. این جنگها، آسیب اقتصادی و سیاسی طولانی مدت را در منطقه برجای میگذاشت.
یوگسلاوی، قربانی پاناسلاویسم
یوگسلاوی، کشوری بود گسترده شده از بالکان تا اروپای مرکزی ، متشکل از مردمان گوناگونی که در درازای تاریخ، همواره با هم درگیریهایی داشته اند و روی هم رفته، مجموعهای نامتجانس را از ۶ جمهوری تشکیل میدادند. ریشه اختلافات این سرزمینها به تشکیل پادشاهی یوگسلاوی، جنگ داخلی این کشور، تشکیل دولت مستقل کرواسی در گرما گرم اشغال نظامی یوگسلاوی به دست نازیها در جنگ جهانی دوم و نسلکشیهای سازمان یافته در این کشور به دست اوستاشه (حزب فاشیست کروات)، ایده صربستان بزرگ و رواج پدیده «پان اسلاویسم» در بالکان بازمیگردد.
جنگ استقلال کرواسی در سال 1991 مجامع بین الملل را تحت تاثیر قرار داد. در آن زمان، اکثریت مردم کروات، جدایی دولت کرواسی از جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی را خواستار بودند. اکثریت مردم محلی صرب که در خاک کرواسی زندگی میکردند، مخالفان درجه یک این تفکر لقب میگرفتند. کرواسی در ۲۵ ژوئن ۱۹۹۱، اعلام استقلال کرد اما در عین حال تضمین داد با «توافق بریونی»، این استقلال را به تعویق بیندازد و در ۸ اکتبر همان سال تمام روابط باقی ماندهاش با یوگسلاوی را قطع کرد.
حس قربانی بودن در صربستان
ارتش مردمی یوگسلاوی، ابتدا سعی کرد تا با اشغال تمام کرواسی، آن را در جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی نگه دارد. پس از شکست این کار، نیروهای صربستان، جمهوری صربِ «کراینا» را در داخل خاک کرواسی تأسیس کردند. در آن زمان، جمهوری صرب کراینا بیش از یک چهارم خاک کرواسی را در اختیار داشت. آغاز جنگ بوسنی همچون نفت بر آتش تحولات یوگسلاوی بود. جنگ بوسنی، جنگی مسلحانه و بین المللی بود که رسماً از تاریخ پنجم آوریل به وقوع پیوست.
حس قربانی بودن در اثر داستانهای اغراق آمیز محلی مبنی بر نقش گروه کوچکی از بوسنیاییها در محاکمه صربها به هنگام نسل کشی اوستاشه در دهه ۱۹۴۰ برانگیخته شده بود. با همه نفرتی که دولت صربستان هدایتش میکرد، برخی از صربها کوشیدند تا از بوسنیاییها در در برابر این جنگ دفاع کنند اما آنها با تهدید مواجه میشدند. به طوری که نظامیان در برههای با بلندگو اعلام میکردند: «هر صربی که مسلمانان را محافظت کند، درجا کشته خواهد شد».
تیم ملی؟ یک سوءتفاهم بود!
درگیریها، نخست در سال ۱۹۹۱ در اسلوونی و کرواسی، سپس به شکلی بسیار خونین در بوسنی اتفاق افتاد. صربهای بوسنی با الهام گرفتن از اسلوبودان میلوشویچ، که ملی گرایی افراطی را جایگزین کمونیسم کرده بود، سعی کردند بوسنی و صربستان را با هم ادغام کنند اما مسلمانان بوسنیایی خواستار جدایی از یوگسلاوی سابق بودند. در چنین حالی صربهای ساکن بوسنی با این اقدام مخالفت کرده و به سرکوب مسلمانان پرداختند. این حادثه، یکی از فجیع ترین حوادث تاریخی به شمار میرود که به نسل کشی، قتل عام و کشتار گروهی اقوام مختلف بوسنی انجامید. در شهر سارایوو، پایتخت بوسنی و هرز گووین، هزاران نفر کشته شدند.
بنابراین، تیم ملی فوتبال این کشور که جواز حضور در دور نهایی جام ملتهای اروپا 1992 را به دست آورده بود در میان جنگ، خونریزی و نسل کشی مردم، باید با قومیتهای مختلف در تیمش، تحت عنوان جمهوری فدرال یوگسلاوی برای حضور در سوئد آماده میشد.
فوتبال چه اهمیتی داشت؟
یک تصمیم اما ضربان نامنظم یوگسلاوی را در مستطیل سبز هم متوقف کرد. 30 مه 1992، جمهوری فدرال یوگسلاوی با قطعنامه ۷۵۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحت تحریم قرار گرفت و یک روز بعد، فدراسیون جهانی فوتبال و اتحادیه فوتبال اروپا اعلام کردند هیچ تیمی از این کشور، حق حضور در تورنمنتهای رسمی را ندارد و بنابراین کمتر از ۲ هفته مانده به آغاز تورنمنت نهایی به میزبانی سوئد، یکی از طلایی ترین نسلهای فوتبال تاریخ یوگسلاوی، شانس حضور در این رقابتها را از دست داد.
یوگسلاوی چنان استعدادهای بزرگی داشت که کسب موفقیت در ادامه راه برای آنها حتمی بود. ۴ سال پیش از آن، زوونیمیر بوبان، روبرت پروسینچکی، داوور شوکر و پردراگ میاتوویچ با تیم ملی زیر 20 سال قهرمان جهان شده بودند. وقتی ستاره سرخ در سال 1991 قهرمان اروپا شد، کمتر کسی به قهرمانی یوگسلاوی در یورو 92 شک میکرد.
368 روز جهنمی
در عرض 368 روز همه چیز از هم پاشید. در 31 مه 1992، یوگسلاوی در جنگ غرق و تیم ملی از رقابتهای یورو اخراج شد. آن روزها اما کسی سرش برای فوتبال درد میکرد؟ به ۲ سال قبل بازگردیم. در 13 مه 1990، یک ماه پیش از جام جهانی، تیم ستاره سرخ بلگراد صربستان برای دیدار برابر دیناموزاگرب در چارچوب رقابت های لیگ یوگسلاوی به کرواسی سفر کرده بود. بازی تحت نظارت شدید نیروهای امنیتی رژیم کمونیستی وقت برگزار می شد. 3 هزار هوادار به ورزشگاه آمده بودند که بخش اعظم آنها را ملی گرایان کروات و صرب تشکیل می دادند. بازی از جنبه سیاسی اهمیت ویژهای داشت و یک جنگ تمام عیار به شمار میرفت. جنگ به روی سکو ها منتقل شد. هواداران دو تیم به حدی تنش آفریدند که بازی به تعطیلی انجامید.
کاپیتان و دیگر هیچ!
بازیکنان ستاره سرخ به درون رختکن فرار کردند و در ها بسته شد. تعدادی از بازیکنان دیناموزاگرب هنوز در وسط زمین بودند. پلیس مداخله و با ضرب و شتم هواداران کروات این کار را آغاز کرد! سپس یکی از افراد پلیس به سمت زوونمیر بوبان حمله ور شد. جوان 20 ساله تیم دینامو، پاسخ آن مامور را داد و با یک ضربه محکم او را به خاک انداخت. طرفداران افراطی دینامو ملقب به «پسران بد آبی» برای محافظت از بوبان او را احاطه کردند تا مبادا پلیس به او آسیبی برساند. ورزشگاه یکصدا نام او را فریاد می زد و به قهرمان مردمش تبدیل شده بود.
لگد بوبان، هرچند او را از جام جهانی 1990 محروم کرد و سرمربی یوگسلاوی به اجبار فدراسیون، او را برای حضور در مسابقات فرا نخواند اما چیزی که در آن روز پر آشوب زاگرب به دست آورد، به تبعاتش میارزید. بوبان بعدها به عنوان کاپیتان تیم ملی کرواسی مستقل در جام جهانی 1998 شرکت کرد و با کسب رتبه سوم در آن جام، بزرگترین افتخار تاریخ کشورش را در رشته فوتبال رقم زد.
استقلال کرواسی، ارجح بر تمامی اهداف
زوونمیر بوبان، خود پیرامون اتفاقات رخ داده در آن بازی جنجالی گفته بود: «دور خیز کرده و به سمت او (پلیس) حمله ور شدم. با ضربه ای او را به زمین انداختم. من فقط 20 سال سن داشتم و حقیقتش را بخواهید، ترسیده بودم. حرکت من مطابق دستور عیسی مسیح به نظر می رسید! مسیح گفته وقتی یک بار به شما آسیب می رسانند، گذشت کنید اما آن مامور پلیس ۲ بار به من حمله ور شد و عیسی مسیح درباره زمانی که ضربه دوم را دریافت می کنید، توصیهای نداشته است. (با خنده). آن تصمیم که زندگی شخصی و حرفهای را به خطر میانداخت تنها برای یک هدف گرفتم؛ استقلال کرواسی»!
تکمیل فرآیند، ارتباطی به بوبان نداشت؟
در حقیقت آن بازی هیچ گاه شروع نشد. پیش از شروع بازی، خشونت بین هواداران افراطی دینامو «پسرهای بد آبی» و «دلیه»، هواداران افراطی ستاره سرخ به رهبری خلافکار بدنام، آرکان، آغاز شد. در پاسخ به سنگهایی که از طرف پسرهای بدِ آبی پرتاب میشد، اعضای «دلیه» صندلیها را کنده، پرتاب کرده و شعار میدادند «زاگرب متعلق به صربستان است» و «توجمان (اولین رئیس جمهور تاریخ کرواسی) را میکشیم».
هواداران تیم میزبان سپس به داخل زمین حمله کردند و یک شورش تمام و کمال به پا شد. در میان این ضرب و شتم بود که بوبان لگدی به یک مامور پلیس زد اما دوربینها ضربه را شکار کرده بودند. لگدی که بوبان برای حمایت از هوادار دینامو زاگرب به یک مامور پلیس زد را بسیاری آغاز جنگ بالکان توصیف میکنند.
شروعی بر پایان یوگسلاوی
استویانوویچ، دروازهبان ستاره سرخ گفت: «آن بازی، شروعی بر پایان یوگسلاوی بود. پیش از بازی از ما در زاگرب به خوبی پذیرایی شد. در هتل بودیم و اتفاق عجیبی ندیدیم. در جریان گرم کردن پیش از بازی، سنگ به سوی ما پرتاب میشد و سپس مربی دستور بازگشت به رختکن را صادر کرد.
هنگامی که به سمت رختکن میرفتیم، هواداران دینامو روی سکوهای شمالی بودند و هواداران ستاره سرخ روی سکوهای جنوبی. تماشای آن لحظات خیلی بد بود اما به موقع زمین را ترک کردیم. وارد بخش VIP شدیم و منتظر پلیس بودیم تا مسیر را برای ما باز کند و به بلگراد برگردیم. خیلی عجیب بود، حتی بازی برگزار نشد. رقابت بزرگی بین ما و دینامو بود. قبلاً هیچ اتفاقی رخ نداد. انگار یک نفر روی سکوها یا حتی خارج از استادیوم از ورزش برای اهداف ایدئولوژیک سوء استفاده میکرد.»
غبار مهآلوده بر چهره ستاره سرخ
ستاره سرخ قهرمان جام بین قارهای شد اما در سوپرجام اروپا مقابل منچستریونایتد در اولدترافورد شکست خورد. این جام معمولاً رفت و برگشتی بود اما اعلام شد بازی کردن در بلگراد خطراتی به همراه دارد. بازیهای خانگی ستاره سرخ به مجارستان و بلغارستان منتقل شد ولی آنها باز هم توانستند به فینالی دیگر برسند؛ این بار به رهبری پانچف. او در تیم ملی یوگسلاوی هم حضور داشت اما اعلام استقلال مقدونیه در سپتامبر 1991، آینده پانچف را هم نامشخص میکرد.
یوگسلاوی با برگزاری دیدار دوستانه مقابل ایتالیا در فیورنتینا، خود را آماده رقابتها میکرد. سپس یوگسلاوهای تکه و پاره با پروازی راهی سوئد شدند که در یورو شرکت کنند اقامتشان اما مدت زیادی طول نکشید؛ وقتی راتکو ملادیچ، ژنرال صرب، دستور داد محاصره در سارایوو شدیدتر شود، سازمان ملل با تحریم یوگسلاوی واکنش نشان داد. فیفا و یوفا با محروم کردن تیم ملی این کشور از رقابتهای ملی فوتبال واکنش نشان دادند. دانمارک جای آنها را در یورو گرفت و قهرمان رقابتها شد.
رد خون
یوگسلاوی که از جام جهانی 1994 و یورو 96 محروم شده بود تا سال 1998 نتوانست در رقابت بزرگی شرکت کند و در آن بازیها، تیمشان متشکل از صربستان و مونتهنگرو بود. تمام باشگاههای یوگسلاوی تا سال 1995 از رقابتهای اروپایی کنار گذاشته شدند. ستارههای تیم قهرمان ستاره سرخ در تابستان 92 راهی ایتالیا شدند. پانچف به اینتر، یوگوویچ به سامپدوریا، سینیشا میهایلوویچ به رم و ساویسویچ به میلا پیوستند. میاتوویچ، پارتیزان را ترک کرد، سال 1993 راهی والنسیا شد و بعدها به رئال مادرید پیوست و قهرمانی اروپا را با این تیم در فینال 1998 مقابل یوونتوس به دست آورد. خاطرات روی خاک سرزمین بالکان اما بوی خون میداد.
پانچف هم دلتنگ یوگسلاوی میشد
در پایان دور مقدماتی، دارکو پانچف که با 10 گل، بالاتر از ژان پیر پاپن و مارکو فان باستن در صدر جدول گلزنان ایستاده بود به علت عدم حضور یوگسلاوی در دور نهایی، شانس کسب کفش طلای رقابتها را از دست داد. مهاجم یوگسلاو، به تازگی از ستاره سرخ بلگراد راهی اینتر و امیدوار به درخشش در دور نهایی شده بود اما ناسیونالیسم در بالکان، قابل تغییر نبود و ترجیح داد از حضور در تیم ملی یوگسلاوی کنار بکشد.
«مار کبری» پس از فروپاشی یوگسلاوی تصمیم گرفت برای کشور زادگاهش یعنی مقدونیه به میدان برود و طبیعی بود سالهای حضورش در مقدونیه به درخشش خیره کنندهاش در پیراهن یوگوسلاوی حتی نزدیک هم نشود. پانچف بعد از بازنشستگی، در شهر اسکوپیه کافهای تاسیس کرد که آن را به یاد سالهای درخشانش در مستطیل سبز، «کافه ۹» نام گذاری کرد. 9، شماره پیراهن پانچف در سالهای بازیگریاش بود؛ نکتهای که اثبات میکرد حتی پانچف هم در پیراهن تیم ملی مستقل، دلتنگِ آن تیم طلایی میشد.
چارهای جز رفتن نیست...
ستاره سرخ برای دومین فصل پیاپی قهرمان لیگ یوگسلاوی هم شده بود؛ آخرین دوره رقابتها پیش از تعطیلی. پیشتر در آن فصل، دیداری بین هایدوک اشپلیت و پارتیزان بلگراد به خاطر هجوم هواداران کروات به سمت تیم پارتیزان، بیرون کردن آنها از زمین و آتش زدن پرچم یوگسلاوی، نیمهکاره رها شد.
با وجود اعلام استقلال در ژوئن 1991، جنگ در کرواسی برای ۴ سال دیگر ادامه پیدا کرد. پس از آن، ستاره سرخ هم دچار بحران شد و به مرحله فروپاشی رسید. پروسینچکی به رئال مادرید پیوست، بینیچ به اسلاویا پراگ رفت و استویانوویچ به آنتورپ.
استویانوویچ گفت: «اتفاق تلخی بود. این تصمیمات باشگاه نبود که باعث فروپاشی شد. سال قبل، قهرمان اروپا شده بودیم و من پیشنهادی از رئال اوویدو داشتم. ستاره سرخ به من گفت یک سال دیگر بمانم. ماندم، قهرمان اروپا شدیم و سپس پیشنهادی از آنتورپ دریافت کردم. طبق معمول به باشگاه گفتم و تنها یک جواب دریافت کردم: کشور در حال متلاشی شدن است. تو باید بروی!»